ღ♥ღرویای خیسღ♥ღ
خانـ ه ♥ لینـ ک ♥ ایمیـ لـ ♥ پروفایـ لـ ♥ طـراح
دو برادر بودند که از بچگی هر وقت رازی داشتند نوک انگشتان دستشان را می بریدندو به هم می چسباندن به نشانه اینکه این راز همیشه باقی می ماند.سالها گذشت وپسرها بزرگ شدن.یک روز برادر بزرگ به برادر کوچکتر گفت من یک راز مهم دارم.هر دو نشستند و نوک انگشتان دستشان را بریدند وبه هم چسباندند.برادر بزرگ گفت:من ایدز گرفته ام..... بیچاره برادره چه بهای سنگینی برای رازداریش داد نظر شماچیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نظرات شما عزیزان:
هم وبت قشنگه هم قالب وبت موفق باشی اگه خواستی بیا پیشم..
ؤای خدا بیچاره برادر کوچیکه
طراح : صـ♥ـدفــ |